( 394)حال عارف این بود بیخواب هم |
|
گفت ایزد هم رقود، زین مَرَم |
( 395)خفته از احوال دنیا روز و شب |
|
چون قلم در پنجه تقلیبِ رب |
( 396) آنکه او پنجه نبیند در رقم |
|
فعل پندارد به جنبش از قلم |
( 397) شمهای زین حال عارف وانمود |
|
عقل را هم خو اب ِحسّی در ربود |
( 398) رفته در صحرای بیچون جانشان |
|
روحشان آ سوده و ابدانشان |
حال عارف این بود: یعنی همانگونه که تودهْ مردم، در حال خواب، از وابستگیهای زندگی مادی و این جهانی، فارغند. عارف همیشه، چه در خواب و چه در بیداری، از وابستگیهای زندگی مادی آزاد است و به غیر حق توجه ندارد و در ارتباط با دیگران و امور این جهانی، مانند کسی است که خواب باشد. دربارهْ چنین کسانی است که خداوند فرموده است: آنها را بیدار میپنداری، در حالیکه آرمیدهاند و آنها در بیخبری، از احوال این دنیای مادی آرمیدهاند و از خود حرکتی ندارند؛ مانند قلمی هستند که پنجهْ حق، آنها را میگرداند: « وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ..»: و (اگر به آنها نگاه مىکردى) مىپنداشتى بیدارند؛ در حالى که در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ میگرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). [1]
کسی که پنجهْ حق را در نوشتن نمیبیند، میپندارد که قلم، خودش حرکت میکند. اما در نظر انسان آگاه به اسرار الهی، هر جنبشی به ارادهْ حقتعالی است. همین گفتار مختصر از حال عارف که بیانگر حالت مستی دیدار و غلبهْ شهود است، عقل از سرگشتگی و حیرت، مانند خفتگان، از کار باز میماند و نمیتواند ادراک آن کند.
زین مرَم: یعنی ازاین تعجب مکن.
خواب حسى: خواب که از عوارض بدن است مقابل: خواب معنوى که غفلت از دنیاست یا واقعه که انصراف از محسوسات است. خواب گاه بسبب اعراض جسمانى از قبیل ماندگى و مرض و گاه بسبب عوارض نفسانى از قبیل خوف و حیرت و دهشت نیز عارض بدن مىشود [2] مقصود مولانا اینست که عقل که سراپا بیدارى و هشیارى است تحمل حال مردان را ندارد و چون عارف مختصرى ازین حالت را که مستى دیدار و غلبهى شهود است باز گفت عقل از دهشت و حیرت مانند خفتگان از کار باز ماند و ادراک آن حالت نتوانست کرد.
مجموع آن چه مولانا در وصف خواب و بیدارى فرموده تفسیر و تفصیل این آیه کریمه است: اَللَّهُ یَتَوَفَّى اَلْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ اَلَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ اَلَّتِی قَضى عَلَیْهَا اَلْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ اَلْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى[3] صحراى بىچون: به کنایه: حالت خواب، عالم غیب، عالم مثال..
( 394) حال عارف در بیدارى هم همینطور است و در آیه شریفه کلمه ( هُمْ رُقُودٌ) یعنى مىپندارى که آنها بیدارند در صورتى که خفتهاند و ما آنها را براست و چپ مىگردانیم. اشاره بهمین معنى است.( 395) او از احوال و گرفتاریهاى دنیا روز و شب بىخبر بوده و بخواب ناز رفته است و او چون قلمى است در دست خداوند جهان حرکاتش فقط به اراده او است. ( 396) مردم گمان مىکنند مؤمنین هم مثل آنها مشغول دنیا هستند آرى کسى که دست نویسنده را نمىبیند گمان مىکند که قلم مشغول کار است و او است که مىنویسد. ( 397) نمونهاى از این حال عارف است که مردم جهان بخواب مىروند. ( 398) جانشان بصحراى بىمانندى رفته هم روح آنها آزاد و هم تنشان آسوده است.
به بیان استاد فروزانفر:عارفى که مستغرق و مست دیدار است بسبب غلبهى مشاهده بغیر حق التفات ندارد و از خود و غیر، بکلى ذاهل است و نقش غیر و غیریت از وجود او سترده مىشود و از این رو مانند کسى است که خفته و حس او از ادراک امور خارج فرو مانده باشد و همچنان که مستى و تشویق و بسیارى از احوال نفسانى انسان را متحمل و براى کارهایى آماده مىسازد که در غیر آن حالت صورت نمىپذیرد عشق حق و مستى مشاهده نیز وظایف و تکالیف سلوک و انواع معامله را بر سالک سهل و آسان مىگرداند و مشقت و سنگینى آن را ناچیز مىسازد بصورتى که تکلیف هیچ کلفتى ببار نمىآورد بلکه سبب و وسیلهى تفریح و خوشى و التذاذ مىشود و نظیر آن در همه وظایف هر گاه مقرون بشوق درون باشد مىتوان دید پس در حقیقت این حالت را مستى شوق بوجود مىآورد و هموست که بار گران تکلیف را بدوش مىگیرد چنان که فرموده است:
سر مست کارى کى کند مست آن کند که مىکند بادهى خدایى طى کند هر دو جهان را تا صمد
دیوان، ب 5719
و چون عشق و سکر از حق است و بحق است بنا بر این هر چه در حالت بىخودى از عارف بظهور مىرسد بتصرف حق است بىواسطهى غیر، چه در حالت بىخودى، سالک، شاعر بخود و غیر خود نتواند بود ولى کسانى که نظر دور بین و پرده شکاف ندارند این تصرف را نمىبینند و مانند آن مور سست نظراند که بر صفحهى کاغذ حرکت مىکند و قلم را بر روى کاغذ در حرکت مىبیند و پندارد که قلم بخود و از خود در جنبش آمده است[4] .
[1] . کهف، آیهْ 18
[2] - ابن سینا، طبیعیات شفا، مباحث نفس
[3] - الزمر، آیهى 42
[4] - این تمثیل را مولانا در آخر دفتر چهارم آورده است، مثنوى، د 4، ب 3721 ببعد
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |