خداوند ـ عزّوجلّ ـ، میانه روی را دوستدارد . [امام صادق علیه السلام]
عرشیات
حکایت پادشاه جهود(12)
جمعه 92 مرداد 25 , ساعت 7:24 صبح  

از ویژگی‌های انسان عارف

( 394)حال عارف این بود بی‌خواب هم

 

گفت ایزد هم رقود، زین مَرَم

( 395)خفته از احوال دنیا روز و شب

 

چون قلم در پنجه تقلیبِ رب

( 396) آن‌که او پنجه نبیند در رقم

 

فعل پندارد به جنبش از قلم

( 397) شمه‌ای زین حال عارف وانمود

 

عقل را هم خو اب ِحسّی در ربود

( 398) رفته در صحرای بی‌چون جانشان

 

روحشان آ سوده و ابدانشان

حال عارف این بود: یعنی همان‌گونه که تودهْ مردم، در حال خواب، از وابستگی‌های زندگی مادی و این جهانی، فارغند. عارف همیشه، چه در خواب و چه در بیداری، از وابستگی‌های زندگی مادی آزاد است و به غیر حق توجه ندارد و در ارتباط با دیگران و امور این جهانی، مانند کسی است که خواب باشد. دربارهْ چنین کسانی است که خداوند فرموده است: آنها را بیدار می‌پنداری، در حالی‌که آرمیده‌اند و آنها در بی‌خبری، از احوال این دنیای مادی آرمیده‌اند و از خود حرکتی ندارند؛ مانند قلمی هستند که پنجهْ حق، آنها را می‌گرداند: « وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ..»: و (اگر به آنها نگاه مى‏کردى) مى‏پنداشتى بیدارند؛ در حالى که در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ میگرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). [1]

کسی که پنجهْ حق را در نوشتن نمی‌بیند، می‌پندارد که قلم، خودش حرکت می‌کند. اما در نظر انسان آگاه به اسرار الهی، هر جنبشی به ارادهْ حق‌تعالی است. همین گفتار مختصر از حال عارف که بیانگر حالت مستی دیدار و غلبهْ شهود است، عقل از سرگشتگی و حیرت، مانند خفتگان، از کار باز می‌ماند و نمی‌تواند ادراک آن کند.

زین مرَم: یعنی ازاین تعجب مکن.

خواب حسى: خواب که از عوارض بدن است مقابل: خواب معنوى که غفلت از دنیاست یا واقعه که انصراف از محسوسات است. خواب گاه بسبب اعراض جسمانى از قبیل ماندگى و مرض و گاه بسبب عوارض نفسانى از قبیل خوف و حیرت و دهشت نیز عارض بدن مى‏شود [2] مقصود مولانا اینست که عقل که سراپا بیدارى و هشیارى است تحمل حال مردان را ندارد و چون عارف مختصرى ازین حالت را که مستى دیدار و غلبه‏ى شهود است باز گفت عقل از دهشت و حیرت مانند خفتگان از کار باز ماند و ادراک آن حالت نتوانست کرد.

مجموع آن چه مولانا در وصف خواب و بیدارى فرموده تفسیر و تفصیل این آیه کریمه است: اَللَّهُ یَتَوَفَّى اَلْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ اَلَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ اَلَّتِی قَضى‏ عَلَیْهَا اَلْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ اَلْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى[3] صحراى بى‏چون: به کنایه: حالت خواب، عالم غیب، عالم مثال..

 

 ( 394) حال عارف در بیدارى هم همینطور است و در آیه شریفه کلمه ( هُمْ رُقُودٌ) یعنى مى‏پندارى که آنها بیدارند در صورتى که خفته‏اند و ما آنها را براست و چپ مى‏گردانیم. اشاره بهمین معنى است.( 395) او از احوال و گرفتاریهاى دنیا روز و شب بى‏خبر بوده و بخواب ناز رفته است و او چون قلمى است در دست خداوند جهان حرکاتش فقط به اراده او است. ( 396) مردم گمان مى‏کنند مؤمنین هم مثل آنها مشغول دنیا هستند آرى کسى که دست نویسنده را نمى‏بیند گمان مى‏کند که قلم مشغول کار است و او است که مى‏نویسد. ( 397) نمونه‏اى از این حال عارف است که مردم جهان بخواب مى‏روند. ( 398) جانشان بصحراى بى‏مانندى رفته هم روح آنها آزاد و هم تنشان‏   آسوده است.

 

 به بیان استاد فروزانفر:عارفى که مستغرق و مست دیدار است بسبب غلبه‏ى مشاهده بغیر حق التفات ندارد و از خود و غیر، بکلى ذاهل است و نقش غیر و غیریت از وجود او سترده مى‏شود و از این رو مانند کسى است که خفته و حس او از ادراک امور خارج فرو مانده باشد و همچنان که مستى و تشویق و بسیارى از احوال نفسانى انسان را متحمل و براى کارهایى آماده مى‏سازد که در غیر آن حالت صورت نمى‏پذیرد عشق حق و مستى مشاهده نیز وظایف و تکالیف سلوک و انواع معامله را بر سالک سهل و آسان مى‏گرداند و مشقت و سنگینى آن را ناچیز مى‏سازد بصورتى که تکلیف هیچ کلفتى ببار نمى‏آورد بلکه سبب و وسیله‏ى تفریح و خوشى و التذاذ مى‏شود و نظیر آن در همه وظایف هر گاه مقرون بشوق درون باشد مى‏توان دید پس در حقیقت این حالت را مستى شوق بوجود مى‏آورد و هموست که بار گران تکلیف را بدوش مى‏گیرد چنان که فرموده است:

         سر مست کارى کى کند مست آن کند که مى‏کند          باده‏ى خدایى طى کند هر دو جهان را تا صمد

دیوان، ب 5719

و چون عشق و سکر از حق است و بحق است بنا بر این هر چه در حالت بى‏خودى از عارف بظهور مى‏رسد بتصرف حق است بى‏واسطه‏ى غیر، چه در حالت بى‏خودى، سالک، شاعر بخود و غیر خود نتواند بود ولى کسانى که نظر دور بین و پرده شکاف ندارند این تصرف را نمى‏بینند و مانند آن مور سست نظراند که بر صفحه‏ى کاغذ حرکت مى‏کند و قلم را بر روى کاغذ در حرکت مى‏بیند و پندارد که قلم بخود و از خود در جنبش آمده است[4] .



[1]  . کهف، آیهْ 18

[2]   - ابن سینا، طبیعیات شفا، مباحث نفس

[3]   - الزمر، آیه‏ى 42

[4]   - این تمثیل را مولانا در آخر دفتر چهارم آورده است، مثنوى، د 4، ب 3721 ببعد


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 241 بازدید
بازدید دیروز: 618 بازدید
بازدید کل: 1399456 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]